تماس با مشاوران حقوقی تهران وکیل

دسترسی اول : نارمک براصلی خیابان فرجام حدفاصل حیدرخانی و عبادی، ساختمان کهکشان پلاک 401 طبقه 2 واحد 8

دسترسی دوم :اتوبان باقری،فرجام غربی،بعد از عبادی،پلاک ۴۰۱،ط۲،واحد ۸ ساختمان کهکشان

تلفن : 09100911179

طلاق خلع

تماس با تهران وکیل

در صورتیکه نیاز به انجام کارهای وکالتی دارید با ما در تماس باشید

در این نوشتار مسائل مربوط به طلاق خلع شرح داده شده است. در صورت نیاز به به مشاوره با وکیل متخصص طلاق نیاز دارید می توانید با موسسه تهران وکیل تماس حاصصل فرمایید و از خدمات موسسه حقوقی با بهترین وکیل طلاق خلع بهره مند شوید.

طلاق خلع
طلاق خلع

مسأله ۱۔ خلع طلاقی را گویند که شوهر در مقابل آن از همسرش که راضی به همسری آن مرد نیست عوضی دریافت کند، و خلع یک قسم طلاق است و تمام شرایطی که در طلاق هست در آن نیز معتبر است به اضافه اینکه در خلع نارضایتی خصوص زن از همسری شوهرش شرط است، و اینکه گفتیم خصوص زن بدین جهت است که اگر مرد هم ناراضی باشد طلاقی که بین آن در واقع می شود خلع نیست بلکه مبارات است و اما اگر نارضایتی و کراهت تنها از طرف مرد باشد طلاقی که می دهد نه خلع است و نه مبارات.

 

مسأله ۲- على الظاهر طلاق خلع هم با لفظ خلع به تنهانی واقع می شود و هم بالفظ طلاق به تنهائی و لازم نیست حتما هر دو لفظ بکار گرفته شود و با هر دو نیز واقع می شود در خلع بعد از آنکه زوجه صیغه پرداخت عوضی که قرار است به شوهر بدهد آنساء کرد تا او وی را | خلع کند جائز است شوهر بگوید «خلعتك على ما بذلت – تو را طلاق خلع دادم در مقابل آنچه دادی، و یا بگوید: «انت مختلعة على كذا- تو مختلعه هستی بر فلان مال، هم این جایز | است و هم اینکه دنبال یکی از آن دو صیغه اضافه کند: «فانت طالق على كذا – پس تو مطلقه هستی بر فلان چیزه و با بعكس این که اول خلع را ذکر کرد بعد طلاق را اول بگوید: «انت طالق على كذا، و سپس اگر خواست اضافه کند: «فانت مختلع على كذا، لكن ترک احتیاط سزاوار نیست باینکه هر دو نحو را جاری کند بلکه این احتباط ترک نشود.

مسأله ۳- خلع از عقود نیست تا هم ایجاب بخواهد و هم قبول بلکه از ايقاعات است ولی ایقاعی است شبیه به عقود چون در خلع دو انشاء لازم است یکی انشاء زن برای پذل عوضی که در مقابل طلاق می پردازد، یکی دیگر انشاء شوهر صیغه طلاق را در مقابل چیزی | که زن به او بذل کرده، و این دو انشاء به دو نحو واقع می شود یکی اینکه انشاء بذل از طرف [ زن در مقابل طلاق مرد اول ذکر شود و سپس انشاء طلاق مرد، و نحوه دوم اینکه مرد ابتداء کند به اجراء صبغه طلاق و در ضمن تصریح کند به ذکر عوض و سپس زن گفته او را قبول کند و سزاوار در احتیاط این است که به نحو اول جاری سازند.

مسأله ۴- در صحت خلع این شرط معتبر است که بین دو انشاء یعنی انشاء بذل از طرف | زوجه و انشاء طلاق از ناحیه زوج فاصله ای که فوریت عرفی منافات داشته باشد نیفتد که اگر – به این فوریت خلل وارد آید خلع باطل می شود و زوج مستحق عوض نخواهد بود، لکن در همین فرض اگر زوج به دنبال صیغه خلع لفظ طلاق را هم جاری کند طلاق بصورت رجعی واقعی می شود البته به شرطی که شرایط طلاق رجعی جمع باشد وگرنه طلاقی که داده طلاق بائن می شود.

مسأله ۵- جایز است انشاء بذل را خود زن و انشاء طلاق را خود مرد انجام دهد و هم جائز است دیگری را وکيل کنند و هم به اختلاف عمل کنند یعنی یکی از آندو خودش و دیگری وکیلش انجام دهد، و هم جائز است اینکه هر دو یکی را برای هر دو کار وکیل بگیرند تا از ناحیه زن انشاء بذل و از ناحیه مرد انشاء طلاق کند، بلکه ظاهر این است که حتی هر یک از زن و شوهر می تواند طرف دیگر را در کار خود وکیل کند در نتیجه آن طرف نسبت به کار مربوط به خودش اصیل و نسبت بکار طرف مقابلش وکیل باشد.

مسأله 6- برای شوهر صحیح است اینکه وکیل بگیرد که همه کارهای مربوط به خلع را انجام دهد یعنی با همسر او درباره شرط عوض و اینکه آن عوض چه مبلغ باشد گفتگو کند و سپس عوض را از او دریافت نموده آنگاه صبغه طلاق را جاری سازد همچنان که برای زن صحیح است اینکه وکیل بگیرد تا با شوهر او درباره طلاقش صحبت نموده عوض را معین – کند و پس از تعیین آن را تحویل شوهر دهد و طلاق بگیرد.

طلاق خلع
طلاق خلع

مسأله ۷۔ اگر خلع به مباشرت خود زن و شوهر صورت گیرد با این است که زن ابتداء میکند و می گوید: «بذلت لک ما عليك من المهر لنطلقني – مهری که از تو طلب دارم را به تو بذل کردم تا مرا طلاق دهی» و با «اعطيتك الشيء الفلاني لنطلقني – فلان چیز را که ملک من است به تو بخشیدم تا مرا طلاق دهی، و مرد بلافاصله و فوری میگوید «انت طالق على ما بذلت – تو طالقی در برابر بذلی که کردی و با «انت مختلعة على ما بذلت – تو مختلعهای در برابر بذلی که کرده و یا دانت مختلعة على ما اعطيت – تو مختلعه ای در برابر عطائی که دادی»، و یا این است که مرد ابتدا می کند و می گوید: «انت طالق بكذا- تو در عوض بذلی که کردی طالقی، و یا دانت مختلعة على كذا – تو براساس فلان عطایت مختلعه ای، و زن فورا می گوید: «قبل – پذیرفتم». و اما اگر زن و شوهر مباشر در این کار نباشند بلکه وکیلشان بخواهد کار را انجام بدهد وکیل زن به وکیل شوهر رو میکند و می گوید: «عن قبل موکلتی فلانة بذلك لموكل ما عليه من المهر – از قبل موكله خودم فلان خانم بذل کردم موگل تو فلان آقا آن مهری را که از او طلب دارد، و یا بگوید: «بذلت لموكلك المبلغ الفلاني ليخلعها و يطلقها . بذل کردم به موکل تو فلان مبلغ را تا مرگله مرا خلع کند و طلاق دهد، و بلافاصله وكيل شوهر می گوید: «زوجة موگلی طالق على ما بذلت – زوجة موكل من براساس بذلی که کرده طالق است و به همین مقیاس است سایر صوری که تصور شود، لكن ترک احتیاطی قبلا گفتیم که جمع بین دو صیغه باشد سزاوار نیست بلکه نباید ترک شود.

مسأله ۸- اگر زن در برابر عوض معینی از شوهر تقاضای طلاق کند و بگوید مرا در مقابر ا فلان مبلغ طلاق یا خلع بده، و مرد در پاسخ بگوید «انت طالق، و یا دانت مخلعه بكذا، آیا با این تقاضا و پاسخ طلاق یا خلع واقع می شود یا نه؟ محل اشکال است بنابراین احتياط تری نشود به اینکه زن بعد از کلام مرد بگوید قبلت.

مسأله ۹- در تحقق خلع دادن فداء بعنوان عوض از طلاق شرط است و در فداء جایز است هر چیزی داده شود که دارای مالیت باشد چه عین باشد و چه دین و چه منفعت، چه | اندک باشد و چه بسیار هر چند بیشتر از مهری باشد که در عقد نکاح معین شده باشد، حال | اگر آن فداء عين مالی حاضر باشد مشاهده آن کافی است و اگر مالی باشد کلی در ذمه و با مالی معین ولی غائب باید جنس و وصف و مقدار آن را مشخص کند بلکه بعید نیست که امر فداء وسیع تر از این باشد، یعنی مثلا چیزی در صندوق بسته ای باشد که بعدها مقدارش | مشخص و معلوم می شود مثل اینکه زن بگوید تو مرا طلاق بده من هر چه در این صندوق | است به تو می دهم البته به شرطی که مرد یقین داشته باشد به اینکه چیز مالیت داری در | صندوق هست، و همچنین صحیح است فداء را مهره ای قرار دهد که زن در ذمه مرد دارد و | از او طلبکار است هر چند که فعلا ندانند چه قدر است بلکه در مثل فداء بنابر اقوئ علم قبلی هم نباشد صحیح است مثل اینکه زن مقداری مال و یا مهر از شوهر طلب دارد و هنوز و حساب نرسیده اند تا بدانند چه مبلغ است، و این نیز صحیح است که فداء را شیر دادن | کودکشان قرار دهند البته با تعیین مدت (مثل اینکه زن بگوید مرا طلاق بده من یکسال کودک تو را شبر میدهم) و بعید نیست در تعيين مدت تاریخی نظیر رسیدن میوه باغ یا برگشتن حاجیان نیز صحیح باشد، و در صورتی که فداء را کلی در ذنه قرار دادند (مثلا زن به شوهر گفت مرا طلاق بده و من در مقابل یک خروار گندم به تو می دهم) هم جایز است آن را نقد | و بدون مدت قرار دهند و هم نسبه و با مدت، و اگر با مدت قرار دادند باید تاریخ پرداخت آن مثل آنچه در بالا گفته شد معین شود.

مسأله ۱۰- فداء دادن هم از ناحیه زن صحیح است و هم از سوی وکیلش به این معنا که – وکیل زن از طرف ار و از مال معینی از او و یا مالی در ذمه او به شوهر او بدهد و طلاقش را 1 بگیرد، حال آیا این نیز صحیح است که ضامن فداء آن را با اذن زن در ذمه خود بگیرد نه در ذمه زن و پس از پرداخت آن به مرد آنرا از زن مطالبه کند به اینکه زن به شخصی بگوید: «از شوهر من تقاضا کن مرا طلاق دهد و در مقابل هزار تومان مثلا از تو بگیرد و وقتی پول را به او دادی و طلاقم را گرفتی آنرا از من بگیری» آن شخص هم همان کند که او تقاضا کرده بود و شوهر او بر این قرار زن خود را طلاق دهد آیا خلع صحیح است یا نه؟ دو وجه بلکه دو قول است که قول دوم خالی از رجحان نیست و خلع باطل است، همچنانکه صحیح نیست اینکه متبرعی فداء خلع را به ذمه خود بگیرد و بعد از پرداخت آن هم از زن مطالبه نکند، پس اگر زنی به شوهرش بگوید مرا در مقابل خانه فلانی یا در مقابل هزار تومان در ذمه فلانی طلاق بده و او هم بر این قرار طلاق بدهد آن خلع صحیح نیست، طلاقش هم نه رجعی است نه غیر آن هر چند که آن شخص قرارداد زن و شوهر نسبت به خانه و پول خود را قبول کننده مگر آنکه مرد بعد از خواندن صیغه خلع (که گفتیم هیچ اثری ندارد) صیغه طلاق را هم جاری ساخته باشد و با همان خلع را با صیغه طلاق انجام داده باشد که اگر چنین کرده باشد زن خود را بدون گرفتن نداء از او طلاق داده و چیزی از او طلبکار نمی شود).

مسأله ۱۱- اگر پدر زن بگوید «دخترم را طلاق بده در عوض ذمه ات از مهریه او بری باشد، و زن هم بالغه و رسیده باشد داماد هم طلاق بدهد طلاق صحیح است اگر همه شرایط و شرطی که در مسأله قبل بیان شد (یعنی لفظ طلاق را بکار برده باشد) داشته باشد بعنوان طلاق رجعی محسوب می گردد نه بعنوان خلع، در نتیجه نه ذمه داماد از مهریه بری میشود و نه بر زن واجب است ذمه او را بری کند و نه ذمه پدرش مشغول به آن مبلغ است، بله زن می تواند شخصأ و به میل خود ذمه شوهر را بری کند لکن باز طلاقی که داده شده خلع نمی شود. |

مسأله ۱۲- اگر مال دیگران و یا مالی که برای مسلمان مالیت ندارد نظیر شراب را فداء قرار دهند با علم به اینکه شراب مالبت ندارد آن فداء و بذل باطل است و در نتیجه خلع نیز باطل می شود و طلاقی که واقع شده البته به شرطی که صیغه طلاق هم بر صیغه خلع اضافه شده باشد) طلاق رجعی است و در صورتی که از روی جهل مال دیگران را فداء قرار داده باشند مشهور گفته اند خلع صحيح است و زن ضامن است مثل آن مال یا قیمت آنرا به شوهر بدهد لكن این فتوی محل تأمل است.

مسأله ۱۳- در خلع بنابر احتياط شرط است اینکه کراهت زن از همسریش با مرد شدید باشد و صرف بی میلی کافی نیست بلکه باید بحدی باشد که بیم آن رود که از نظر گفتار و کردار و غیره از طاقت خود بیرون گشته گرفتار معصیت شود.

مسأله ۱۴۔ على الظاهر فرقی نیست بین اینکه آن کراهت شدید که شرط در صحت خلع |است ذاتی و ناشی از خصوصیات شوهر از قبیل زشتی صورت و قبح منظر و تندخونی و فق و امثال اینها باشد و یا ناشی از پارهای عوارض از قبیل داشتن زنان متعدد با اداء نکردن حقوق واجب یا مستحبه زن باشد، بله اگر کراهت زن و اینکه طالب جدائی از شوهر شده بخاطر این باشد که شوهر او را آزار می دهد ناسزا به او می گوید و با کتک می زند و با نزد اطرافیان خود وی را خوار می دارد و تحقیر میکند و از این جهت زن می خواهد خود را خلاص کند به ناچار حاضر می شود مقداری پول به او بدهد تا او طلاقش دهد اگر شوهر طلاقش بدهد این طلاق خلع نیست و آنچه مرد از همسرش می گیرد بر او حرام است اما طلاقش بعنوان طلاق رجعی صحیح است بشرطی که در اجراء صيغه بعد از صیغه خلع صیغه طلاق را هم جاری کرده باشد.

مسأله ۱۵- اگر با اینکه زن کراهت ندارد و با اینکه اخلاق هر دو سازگار است او را طلاق بدهد در مقابل گرفتن عوض این طلاق خلع نیست و شوهر مالک آن عوض نمی شود لکن طلاقش با همان شرطی که گذشت صحیح است اگر از مورد رجعی باشد طلاقش رجعی است و الا بائن است.

مسأله ۱۶- طلاق خلع بائن است یعنی در ایام عده رجوع در آن نیست لکن خصوص این طلاق بائن فرقی با طلاق های بائن دیگر دارد و آن این است که اگر زن در بذل خود رجوع | کند البته مادامی که در عده است چنین حقی دارد یعنی می تواند بگوید من آن مالی را که راضی شدم بدهم نمی دهم آنوقت شوهر هم می تواند رجوع نموده طلاق را باطل کند.

مسأله ۱۷۔ على الظاهر جواز رجوع زن مشروط بر این است که شوهر نیز برایش رجوع ممكن و جانز باشد پس در جانی که شوهر شرعا نمی تواند رجوع کند زن نیز نمی تواند به آنچه که بذل کرده رجوع نماید مثل اینکه طلاق خلعی که واقع شده طلاق نوبت سوم باشد و یا طلاق زن یائسه و یا غیرمدخول بها باشد که در اینگونه موارد زن نمی تواند آنچه را داده پس بگیرد زیرا مرد نمی تواند طلاق خود را پس بگیرد بلکه بعید نیست بگوئیم وقتی رجوع | زن صحیح است که مرد قبل از تمام شدن فرصت رجوعش مطلع از رجوع زن بشود، پس اگر زن پیش خودش و بدون اطلاع شوهر رجوع به بذل کند و داده خود را لفظا پس بگیرد و به شوهر اطلاع ندهد تا زمانی که عده تمام شود رجوع زن به بذل هیچ اثری ندارد.

مسأله ۱۸. مبارات قسمي از طلاق است و همه شروطی که در سابق برای طلاق ذکر کردیم در مبارات نیز معتبر است همچنان که در آن معتبر است آن دو شرطی که در خلع ا معتبر بود یکی وجود کراهت و دیگر وجود فدیه، پس در حقیقت مبارات نیز مانند خلع طلاقی است در عوض آنچه زن به شوهر بذل می کند و صیغه آن همان صیغه طلاق است به | اینکه شوهر وقتی زن چیزی به او داد تا طلاقش بدهد به وی بگوید: «انت طالق على ما | بذلت – تو در ازاء بذلی که کردی طالقی» و به فرضی که کلمه «بارء تکه را هم بر کلمه انت | طالق» اضافه کند باز جدائی با صیغه طالق صورت میگیرد و به همین جهت با کلمه بارءنکه به تنها جدائی حاصل نمی شود.

مسأله ۱۹- مبارات از چند جهت با خلع تفاوت دارد: ۱. اینکه مبارات مترتب بر کراهت هر دو طرف نسبت به دیگری است شوهر از زن بدش آید و زن از شوهرش بخلاف خلع که | مترتب است بر کراهت زن از شوهر، ۲- اینکه در مبارات معتبر است اینکه فداء بیشتر از مهر و تعیین شده نباشد بلکه نزدیکتر به احتباط آنست که کمتر از آن باشد به خلاف خلع که در آن د این قید نیست به هر مقدار که طرفین راضی باشند صحیح است، ۳- اینکه مبارات با صیغه ای از خود آن ماده نظیر بارء تک، واقع نمی شود و اگر هم آنرا بگوید و هم صیغه طلاق را، | جدانی تنها با صیغه طلاق حاصل می شود، به خلاف خلع که صیغه اش به لفظ خود خلع | است و احتیاط در آن است که بین آن صیغه و صیغه طلاق جمع شود یعنی هر دو را بکار | ببرند همچنان که گذشت

مسأله ۲۰- طلاق مبارات (مانند خلع ) طلاق بائن است و شوهر نمی تواند در ایام عده | رجوع کند مگر آنکه زن به فدیه خود رجوع نماید که اگر قبل از تمام شدن عده باشد مرد هم می تواند رجوع نموده دست از طلاق بردارد.

 

طلاق خلع
طلاق خلع

) نمونه رأی در خصوص طلاق خلع / طلاق قضائی

رأی دادگاه

در خصوص دعوی خانم …………………. فرزند ………………. با وکالت …………………… به طرفیت آقای ………………. فرزند ………………….. با وکالت …………………………….

به خواسته صدور حکم جهت اجرای صیغه طلاق با امعان نظر و از توجه به جامع اوراق و محتویات پرونده و نظر به اینکه نصایح دادگاه و تلاش داوران جهت اصلاح ذات البين مؤثر واقع نگردیده و قرائن و شواهد موجود موید عدم دوام زوجیت می باشد.

دادگاه مستندا به مواد ۱۱۴۴- ۱۱۴۵ – ۱۱۴۶ – ۱۱۵۰. ۱۱۵۱ قانون مدنی مبادرت به صدور گواهی عدم امکان سازش می نماید. زوجین پس از قطعیت حکم و در معیت یکدیگر به یکی از محاضر رسمی طلاق مراجعه و زوج، زوجه را به طلاق خلع با بذل مهر – نفقه – اجرت المثل و سایر حق و حقوق در مقابل طلاق، مطلقه نماید.

دعوی تقابل زوج به طرفيت زوجه به خواسته الزام به تمکین منتفی می باشد.

رأی صادره حضوری و به فاصله بیست روز پس از ابلاغ قابل تجدیدنظرخواهی در | محاکم تجدیدنظر استان ……….. می باشد.

رئیس شعبه …………. دادگاه عمومی…………

. نظریه مشورتی شماره ۷/ ۴۶۷۹ مورخ ۱۳۸۳/ ۶ / ۳

با توجه به لزوم اثبات تخلف یکی از بندها و یا شروط ضمن العقد ازدواج مندرج در | اسناد نكاحبه زوجین از جانب زوجه در دادگاه برای تحصیل حکم اعمال وکالت در طلاق در || این صورت چنانچه حتی از یکی از شروط تخلف شود و دادگاه آن را ثابت و تشخیص دهد دعوی زوجه اثبات می گردد.

نک) ماده ۱۱۱۹ ق.م

 

رأی دادگاه تجدیدنظر استان در خصوص طلاق خلع (نقض رأی طلاق و صدور حکم بر بطلان دعوی)

دادگاه تجدیدنظر استان ……

گردشکار: دادگاه با ختم دادرسی، ذیلا اعلام رأی می دهد:

رأی دادگاه

تجدیدنظرخواهی تجدیدنظرخواه آقای ……………. فرزند ……… با وکالت …………

عليه تجدیدنظرخوانده خانم ……………. فرزند ………… با وکالت از دادنامه شماره ……………… مورخ | …………… صادره از شعبه دادگاه خانواده شهرستان ………………… وارد می باشد. .

زیرا اولا: خواسته متقاضی طلاق (زوجه) طلاق خلع نبوده بلکه طلاق بعلت تخلف از شرایط ضمن عقد میباشد که مستلزم اثبات آن در محکمه میباشد ثانية بر فرض اینکه | خواسته متقاضی طلاق خلع باشد و زوجه مهر – نفقه و سایر حق و حقوق قانونی خود را بذل نموده باشد چون زوج قبول بذل ننموده است صدور حکم بر طلاق خلع موجه و قانونی نیست بنابراین دادنامه صادره در این قسمت به لحاظ وجود تضاد و تغایر با موازین شرعی و | قانونی و مستند به مواد ۳۲۶ – ۳۴۸ – ۳۵۸ قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی نقض میگردد.

ثالثا با توجه به اینکه دعوی تجدیدنظرخوانده (زوجه) مبنی بر طلاق به اثبات نرسیده | است، حکم بر بطلان دعوی نامبرده صادر و اعلام میگردد. رأی دادگاه قطعی و وفق بند ۲ ماده ۲۶۷ قانون اخیرالذكر قابل رسیدگی فرجامی در دیوانعالی کشور خواهد بود.

رئیس شعبه ……….دادگاه تجدیدنظر استان ………              مستشاران ……………..

در صورت نیاز به کسب اطلاعات بیشتر در باب طلاق توافقی یا گرفتن مشاوره از وکیل طلاق توافقی می توانید با شماره های موجود در وب سایت تماس حاصل فرمایید.

برای ارتباط با وکیل خانواده متخصص به صفحه فوق مراجعه نمایید.

Facebook
Twitter
LinkedIn

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *